محل تبلیغات شما

منو پتیت یکی از کارآموزی هامون رو توی آرشیو صدا و سیمای خوزستان گذروندیم. روزی حداقل نیم ساعت تا 45 دقیقه طول میکشید تا بتونم از گیت رد بشیم و بریم داخل صدا و سیما. به لحاظ امنیتی خیلی سخت می گرفتن. وقتی هم وارد محوطه و ساختمون می شدی اینگار وارد جبهه  شده بودی. فضای دوران جنگ حاکم بود. رفتیم تو اتاق کسی که مسئول تأیید گذرنامه بود. تو مدتی که منتظر صدور گذرنامه بودیم، مکالمه ها برام جالب بود. مرده به همکارای خانمش می گفت: خواهر اینکار رو بکن، برادر این کار رو بکن.

اون موقع هم فیلم های جبهه و جنگ رو زیاد می دیدم. و این ادبیات رو موقع حرف زدن تو این فیلمها فقط دیده بودم. همه اش احساس میکردم اون مرد از رزمنده های دوران جنگه. تو لحظاتی که این تشابهات رو تو ذهنم میگذروندم، نتونستم جلوی کنجکاویم رو بگیردم از روی بچگی و کنجکاوی از مرده پرسیدم: ببخشید شما جبهه ای هستید؟!

مرده با عصبانیت گفت: یعنی چی؟ منظورت چی بود؟ شما دانشجوها در لفافه حرف می زنید!

حالا بیا درستش کن. چه شری درست کردم. گفتم بابا منظوری نداشتم. همینجوری یه لحظه فکر کردم جبه ای هستین. خلاصه با یه بدبختی جمش کردم.

حالا هم که بعضی اداره ها میرم و میبینم که کارمندا همدیگه رو خواهر برادر صدا میزنن خندم میگیره. یاد این قضیه میفتم. خواهر اون خمپاره رو بنداز. برادر صبر کن حاجی بیاد. عراقی ها اومدن چند تا نخود بفرستید.

خواهر! بله برادر؟!

خاطرات دانشجویی، دوران کارشناسی، دانشگاه شهید چمران

خاطرات دانشجویی خوابگاه حضرت معصومه. خوزستان. اهواز. خیابان گلستان. دانشگاه شهید چمران

رو ,تو ,خواهر ,هم ,ها ,مرده ,صدا و ,یعنی چی؟ ,گفت یعنی ,چی؟ منظورت ,منظورت چی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها